معنی فارسی tanling
B1پرندهای با رنگهای زنده و زیبا که در برخی مناطق یافت میشود.
A term possibly referring to a bird known for its bright plumage.
- NOUN
example
معنی(example):
پرنده تانلینگ به خاطر رنگهای زندهاش معروف است.
مثال:
The tanling bird is known for its vibrant colors.
معنی(example):
مردم به زیبایی تانلینگ جذب میشوند.
مثال:
People are fascinated by the beauty of the tanling.
معنی فارسی کلمه tanling
:
پرندهای با رنگهای زنده و زیبا که در برخی مناطق یافت میشود.