معنی فارسی tarmacked
B1به معنای پوشش دادن سطحی با مواد تارمک، به ویژه برای جاده‌ها و مسیرها.
Describes a surface that has been covered with a layer of tar or tarmac.
- verb
verb
معنی(verb):
To pave with tarmacadam or a similar material.
معنی(verb):
To spend time idling on a runway, usually waiting for takeoff clearance.
example
معنی(example):
محل پارک خودرو به تازگی با تارمک پوشش داده شده است تا دوام بیشتری داشته باشد.
مثال:
The driveway was recently tarmacked for better durability.
معنی(example):
آنها مسیر اطراف باغ را با تارمک پوشش دادند.
مثال:
They tarmacked the path around the garden.
معنی فارسی کلمه tarmacked
:
به معنای پوشش دادن سطحی با مواد تارمک، به ویژه برای جاده‌ها و مسیرها.
