معنی فارسی tarnishment
B1تیره شدن، لکهدار شدن یا کاهش کیفیت یک سطح، معمولاً به دلیل اکسیداسیون یا تماس با مواد شیمیایی.
The process of losing luster, brightness, or quality due to oxidation or contact with certain substances.
- NOUN
example
معنی(example):
تیره شدن نقره به دلیل قرار گرفتن در معرض هوا ایجاد شد.
مثال:
The tarnishment of the silver was caused by exposure to air.
معنی(example):
او نگران تیره شدن شهرت خود بود.
مثال:
He was concerned about the tarnishment of his reputation.
معنی فارسی کلمه tarnishment
:
تیره شدن، لکهدار شدن یا کاهش کیفیت یک سطح، معمولاً به دلیل اکسیداسیون یا تماس با مواد شیمیایی.