معنی فارسی temperedly

B2

به شیوه‌ای ملایم و با کنترل احساسات و واکنش‌ها.

In a manner that is gentle, moderate, or restrained.

example
معنی(example):

او به انتقادها با ملایمت پاسخ داد.

مثال:

He temperedly responded to the criticism.

معنی(example):

او در طول مناظره به ملایمت صحبت کرد تا گفت‌وگو محترمانه بماند.

مثال:

She spoke temperedly during the debate to keep the conversation civil.

معنی فارسی کلمه temperedly

: معنی temperedly به فارسی

به شیوه‌ای ملایم و با کنترل احساسات و واکنش‌ها.