معنی فارسی tentaculated

B2

تنتاکوله، به توصیف چیزی که به طور طبیعی دارای تانتاکولا یا مشابه آن است.

Characterized by having tentacles; used to describe certain forms of life.

example
معنی(example):

ساختار تانتاکوله این موجود به آن کمک کرد تا در آب‌های کدر رشد کند.

مثال:

The tentaculated structure of the organism helped it thrive in murky waters.

معنی(example):

شکل تانتاکوله قابلیت‌های بهتری برای گرفتن فراهم کرد.

مثال:

The tentaculated form provided better grasping abilities.

معنی فارسی کلمه tentaculated

: معنی tentaculated به فارسی

تنتاکوله، به توصیف چیزی که به طور طبیعی دارای تانتاکولا یا مشابه آن است.