معنی فارسی the cloth
A1پارچه، مادهای نرم و انعطافپذیر که برای دوختن لباس یا سایر وسایل استفاده میشود.
A piece of fabric; often used to cover surfaces or create garments.
- NOUN
example
معنی(example):
پارچه روی میز به طور مرتب چیده شده بود.
مثال:
The cloth on the table was neatly arranged.
معنی(example):
او پارچه را برای پردهها با دقت انتخاب کرد.
مثال:
She chose the cloth for the curtains carefully.
معنی فارسی کلمه the cloth
:
پارچه، مادهای نرم و انعطافپذیر که برای دوختن لباس یا سایر وسایل استفاده میشود.