معنی فارسی the initiative

B1

عمل یا اقدام پیشدستانه برای انجام کاری.

The act of taking charge or starting something independently.

example
معنی(example):

او ابتکار عمل را برای نظم‌دهی به رویداد خیریه به عهده گرفت.

مثال:

She took the initiative to organize the charity event.

معنی(example):

این ابتکار به دلیل رویکرد نوآورانه‌اش به آموزش مورد تحسین قرار گرفت.

مثال:

The initiative was praised for its innovative approach to education.

معنی فارسی کلمه the initiative

: معنی the initiative به فارسی

عمل یا اقدام پیشدستانه برای انجام کاری.