معنی فارسی the law
B1مجموعهای از قوانین که توسط دولت برای تنظیم رفتار افراد وضع شده است.
A system of rules that are created and enforced through social or governmental institutions.
- NOUN
example
معنی(example):
همه باید به قوانین احترام بگذارند.
مثال:
Everyone must obey the law.
معنی(example):
قانون از حقوق شهروندان حفاظت میکند.
مثال:
The law protects citizens' rights.
معنی فارسی کلمه the law
:
مجموعهای از قوانین که توسط دولت برای تنظیم رفتار افراد وضع شده است.