معنی فارسی the lead

B1

هدایت کردن یا اولویت داشتن در یک فعالیت یا موقعیت.

To be in charge or to be the most important part of something.

example
معنی(example):

بازیگر اصلی بسیار بااستعداد است.

مثال:

The lead actor is very talented.

معنی(example):

او رهبری پروژه را بر عهده گرفت.

مثال:

She took the lead in the project.

معنی فارسی کلمه the lead

: معنی the lead به فارسی

هدایت کردن یا اولویت داشتن در یک فعالیت یا موقعیت.