معنی فارسی the reckoning
B2حسابرسی یا ارزیابی نتایج اعمال، بهویژه در شرایطی که عواقب آنها آشکار میشود.
The time when the consequences of actions are realized; a reckoning.
- NOUN
example
معنی(example):
حسابرسی زودتر از آنچه که انتظار دارید خواهد آمد.
مثال:
The reckoning will come sooner than you expect.
معنی(example):
آنها در آخر با حسابرسی اعمال خود مواجه شدند.
مثال:
They faced the reckoning of their actions at last.
معنی فارسی کلمه the reckoning
:
حسابرسی یا ارزیابی نتایج اعمال، بهویژه در شرایطی که عواقب آنها آشکار میشود.