معنی فارسی the system
B2سیستم، مجموعهای از قواعد و رویههای مدیریتی که برای سازماندهی یا اداره چیزی طراحی شده است.
A complex whole that consists of interdependent parts or elements.
- NOUN
example
معنی(example):
سیستم نیاز دارد که ما برخی رویهها را برای ایمنی دنبال کنیم.
مثال:
The system requires us to follow certain procedures for safety.
معنی(example):
بسیاری از شهروندان از نحوه عملکرد سیستم ناامید هستند.
مثال:
Many citizens are frustrated with the way the system works.
معنی فارسی کلمه the system
:
سیستم، مجموعهای از قواعد و رویههای مدیریتی که برای سازماندهی یا اداره چیزی طراحی شده است.