معنی فارسی tho
B2 /ðoʊ/هرچند، علیرغم اینکه، به عنوان عبارتی غیررسمی برای بیان تضاد یا حالت مخالف.
Although; however.
- pronoun
pronoun
معنی(pronoun):
Those; they.
example
معنی(example):
من این را دوست دارم، با این حال کمی گران است.
مثال:
I like it, tho it's a bit expensive.
معنی(example):
این دشوار است، با این حال ارزش تلاش را دارد.
مثال:
It's difficult, tho it's worth the effort.
معنی فارسی کلمه tho
:
هرچند، علیرغم اینکه، به عنوان عبارتی غیررسمی برای بیان تضاد یا حالت مخالف.