معنی فارسی thraws

B1

کشیدگی، یا جهان بر روی یک چیز تحت فشار.

The pulls or forces exerted on something.

example
معنی(example):

کشیدگی امواج قایق را به سمت ساحل هل داد.

مثال:

The thraws of the waves pushed the boat towards the shore.

معنی(example):

او کشیدگی را احساس کرد زمانی که جریان او را پایین برد.

مثال:

He felt the thraws as the current pulled him under.

معنی فارسی کلمه thraws

: معنی thraws به فارسی

کشیدگی، یا جهان بر روی یک چیز تحت فشار.