معنی فارسی throeing

B1

درد و رنج شدید، عذاب.

Extreme pain or suffering.

example
معنی(example):

دردی که بر چهره‌اش دیده می‌شد، واضح بود.

مثال:

The throeing of pain was evident on his face.

معنی(example):

او بعد از افتادن در عذاب بود.

مثال:

She was throeing in agony after the fall.

معنی فارسی کلمه throeing

: معنی throeing به فارسی

درد و رنج شدید، عذاب.