معنی فارسی throughcome
B1عبور کردن، گذشتن از موانع یا چالشها، معمولاً به صورت گروهی.
To overcome or pass through challenges or difficulties, often suggested in teamwork.
- VERB
example
معنی(example):
آنها با هم از موانع عبور خواهند کرد.
مثال:
They will throughcome the obstacles together.
معنی(example):
ما میتوانیم به عنوان یک تیم از هر گونه مشکلی عبور کنیم.
مثال:
We can throughcome any difficulties as a team.
معنی فارسی کلمه throughcome
:
عبور کردن، گذشتن از موانع یا چالشها، معمولاً به صورت گروهی.