معنی فارسی throw into

B1

به معنای غرق شدن در یک فعالیت یا وضعیت، بدون آمادگی قبلی.

To become very involved in something, often suddenly or unexpectedly.

example
معنی(example):

او می‌خواست بعد از جدایی خود را به کارش پرتاب کند.

مثال:

She wanted to throw herself into her work after the breakup.

معنی(example):

او به وضعیتی که برای آن آماده نبود، پرتاب شد.

مثال:

He was thrown into a situation he wasn't prepared for.

معنی فارسی کلمه throw into

: معنی throw into به فارسی

به معنای غرق شدن در یک فعالیت یا وضعیت، بدون آمادگی قبلی.