معنی فارسی thymectomize
C1عمل جراحی برداشتن غدهٔ تیموس.
To surgically remove the thymus gland.
- VERB
example
معنی(example):
پزشک مجبور به تامکتومی بیمار به دلیل بیماری شد.
مثال:
The doctor had to thymectomize the patient due to the illness.
معنی(example):
تامکتومی میتواند در درمان برخی بیماریهای خودایمنی کمک کند.
مثال:
Thymectomizing can help in treating certain autoimmune diseases.
معنی فارسی کلمه thymectomize
:
عمل جراحی برداشتن غدهٔ تیموس.
