معنی فارسی tie-
A2بستن، گره زدن یا وصل کردن دو یا چند چیز به هم.
To fasten or secure something, typically with a knot or similar method.
- VERB
example
معنی(example):
قبل از بیرون رفتن نیاز دارم که بند کفشم را ببندم.
مثال:
I need to tie my shoes before going outside.
معنی(example):
او سعی کرد که طناب را محکم ببندد.
مثال:
He tried to tie the rope tightly.
معنی فارسی کلمه tie-
:
بستن، گره زدن یا وصل کردن دو یا چند چیز به هم.