معنی فارسی tining

B1

فرایند پوشاندن فلز با قلع برای محافظت و بهبود اتصالات.

The process of coating metal with tin to protect and enhance connections.

example
معنی(example):

تین کردن سیم‌ها برای اتصال قوی ضروری است.

مثال:

Tining the wires is essential for a strong connection.

معنی(example):

تین کردن به حفظ فلز از زنگ زدگی کمک می‌کند.

مثال:

Tining helps preserve the metal from corrosion.

معنی فارسی کلمه tining

: معنی tining به فارسی

فرایند پوشاندن فلز با قلع برای محافظت و بهبود اتصالات.