معنی فارسی to horse
B1دستگاه یا روشی برای تقویت و بهبود عملکرد.
To enhance or augment something, often relating to performance or capability.
- OTHER
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که از طریق چالشها با رویهی اسبسواری پیش برود.
مثال:
She decided to horse her way through the challenges.
معنی(example):
او تصمیم گرفت که با استفاده از اسبسواری ماشین قدیمی را قویتر کند.
مثال:
He chose to horse the old car to make it more powerful.
معنی فارسی کلمه to horse
:
دستگاه یا روشی برای تقویت و بهبود عملکرد.