معنی فارسی to let

A2

اجازه دادن به کسی برای انجام کاری و یا دسترسی به چیزی.

To allow someone to do something.

example
معنی(example):

می‌خواهم به تو بگویم که قدردان کمک‌ات هستم.

مثال:

I want to let you know that I appreciate your help.

معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند که به او اجازه دهند ماشینشان را قرض بگیرد.

مثال:

They decided to let him borrow their car.

معنی فارسی کلمه to let

: معنی to let به فارسی

اجازه دادن به کسی برای انجام کاری و یا دسترسی به چیزی.