معنی فارسی to save one's life
B1عبارت به معنای تلاش برای نجات جان خود از خطر یا تهدیدی است که در آن قرار دارید.
To take action to escape from a dangerous or life-threatening situation.
- IDIOM
example
معنی(example):
او مجبور بود سریع بدود تا جانش را نجات دهد.
مثال:
He had to run fast to save his life.
معنی(example):
او یاد گرفت چگونه شنا کند تا در مواقع اضطراری جانش را نجات دهد.
مثال:
She learned how to swim to save her life in emergencies.
معنی فارسی کلمه to save one's life
:عبارت به معنای تلاش برای نجات جان خود از خطر یا تهدیدی است که در آن قرار دارید.