معنی فارسی tonking
B1تنکینگ، نشان‌دهندهٔ رفتار پرجنب‌وجوش و شاداب، معمولاً به همراه بازی یا رقص.
A playful or lively way of moving or acting, often in a joyful manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To knock or strike (a ball) so that it flies through the air.
example
معنی(example):
کودکان در حیاط عقب مشغول تنکینگ بودند.
مثال:
The children were tonking around in the backyard.
معنی(example):
آنها از تنکینگ در مورد مهمانی در حین رقص لذت می‌بردند.
مثال:
They enjoyed tonking about the party as they danced.
معنی فارسی کلمه tonking
:
تنکینگ، نشان‌دهندهٔ رفتار پرجنب‌وجوش و شاداب، معمولاً به همراه بازی یا رقص.
