معنی فارسی trank
B2به معنی آرام کردن یا بیحس کردن، به ویژه با استفاده از دارو.
To sedate or calm someone, typically using medication.
- noun
noun
معنی(noun):
An oblong piece of skin from which the pieces for a glove are cut.
example
معنی(example):
پزشک دامپزشک تصمیم گرفت که حیوان آشفته را دارو بدهد.
مثال:
The veterinarian decided to trank the agitated animal.
معنی(example):
گاهی اوقات ضروری است که بیماران را در طول روشها تحت دارو قرار دهیم.
مثال:
It is sometimes necessary to trank patients during procedures.
معنی فارسی کلمه trank
:
به معنی آرام کردن یا بیحس کردن، به ویژه با استفاده از دارو.