معنی فارسی tranquillising
B1فعالیت یا چیزی که موجب آرامش و آسودگی خیال می‌شود.
Having a calming and peaceful effect.
- verb
verb
معنی(verb):
To calm (a person or animal) or put them to sleep using a drug.
مثال:
The escaped lion was finally tracked down, tranquilized, and safely returned to the zoo.
معنی(verb):
To make (something or someone) tranquil.
معنی(verb):
To become tranquil.
example
معنی(example):
اثرات آرام‌بخش چای گیاهی قابل مشاهده بود.
مثال:
The tranquilising effects of the herbal tea were noticeable.
معنی(example):
او از فعالیت‌های آرامش‌بخش مانند یوگا لذت می‌برد.
مثال:
She enjoys tranquillising activities like yoga.
معنی فارسی کلمه tranquillising
:
فعالیت یا چیزی که موجب آرامش و آسودگی خیال می‌شود.
