معنی فارسی transmuting
B2تبدیل یا تغییر چیزی به دیگری، به ویژه در زمینه‌های خلاقانه و علمی.
The process of changing or converting one form or substance into another.
- verb
verb
معنی(verb):
To change, transform or convert one thing to another, or from one state or form to another.
مثال:
Did the base metals transmute to gold?
example
معنی(example):
او از طریق نقاشی، دیدگاه هنری‌اش را به واقعیت تبدیل می‌کند.
مثال:
She is transmuting her artistic vision into reality through painting.
معنی(example):
فرایند تبدیل ایده‌های خام به محصولات نهایی زمان بر است.
مثال:
The process of transmuting raw ideas into finalized products takes time.
معنی فارسی کلمه transmuting
:
تبدیل یا تغییر چیزی به دیگری، به ویژه در زمینه‌های خلاقانه و علمی.
