معنی فارسی transubstantiate
C2تبدیل یک چیز به چیزی دیگر به شکلی که ذات آن تغییر کند.
To change one substance into another, especially in a religious context.
- verb
verb
معنی(verb):
To change one substance into another; to transmute.
معنی(verb):
To change the bread and wine of the Eucharist into the body and blood of Jesus.
example
معنی(example):
در برخی از باورهای مذهبی، نان و شراب می‌توانند به بدن و خون مسیح تبدیل شوند.
مثال:
In some religious beliefs, bread and wine can transubstantiate into the body and blood of Christ.
معنی(example):
مفهوم تبدیل ماده برای برخی از فرقه‌های مسیحی مرکزی است.
مثال:
The concept of transubstantiate is central to the doctrine of some Christian denominations.
معنی فارسی کلمه transubstantiate
:
تبدیل یک چیز به چیزی دیگر به شکلی که ذات آن تغییر کند.
