معنی فارسی trembly

B1

به حالت لرزان یا ناپایدار به ویژه در اثر احساسات یا شرایط فیزیکی اشاره دارد.

Shaky or unstable, often due to emotion or physical state.

adjective
معنی(adjective):

In a trembling or shaking state

example
معنی(example):

صدایش در مورد نگرانی‌هایش لرزانی بود.

مثال:

Her voice was trembly as she spoke about her fears.

معنی(example):

شاخه‌های لرزان نشان می‌داد که باد شدیدی در حال نزدیک شدن است.

مثال:

The trembly branches suggested a strong wind was near.

معنی فارسی کلمه trembly

: معنی trembly به فارسی

به حالت لرزان یا ناپایدار به ویژه در اثر احساسات یا شرایط فیزیکی اشاره دارد.