معنی فارسی tribeswoman

B1

زن عضو یک قبیله یا گروه قومی که به طور ویژه به سنت‌ها و فرهنگ قبیله مربوط می‌شود.

A female member of a tribe, often embodying and passing down cultural traditions.

noun
معنی(noun):

A female member of a tribe.

example
معنی(example):

زنی از قبیله داستان‌هایی از نیاکانش را به اشتراک گذاشت.

مثال:

The tribeswoman shared stories of her ancestors.

معنی(example):

هر زن قبیله‌ای نقش مهمی در بقای جامعه ایفا می‌کند.

مثال:

Each tribeswoman plays a vital role in the community's survival.

معنی فارسی کلمه tribeswoman

: معنی tribeswoman به فارسی

زن عضو یک قبیله یا گروه قومی که به طور ویژه به سنت‌ها و فرهنگ قبیله مربوط می‌شود.