معنی فارسی triumphantly
B2با سرافرازی و افتخار عمل کردن یا صحبت کردن به طوری که پیروزی یا موفقیت را نشان دهد.
In a way that shows great happiness or pride, especially after a victory.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a triumphant manner.
example
معنی(example):
او پس از برنده شدن در مسابقه، دستهایش را با افتخار بالا برد.
مثال:
She raised her arms triumphantly after winning the race.
معنی(example):
او با افتخار درباره موفقیتهایش در جلسه صحبت کرد.
مثال:
He spoke triumphantly about his achievements at the meeting.
معنی فارسی کلمه triumphantly
:
با سرافرازی و افتخار عمل کردن یا صحبت کردن به طوری که پیروزی یا موفقیت را نشان دهد.