معنی فارسی turn one's back on
B2کنار گذاشتن یا بیاعتنا شدن به چیزی یا کسی.
To reject or ignore someone or something.
- IDIOM
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که پشتش را به تأثیرات بد بکند.
مثال:
He decided to turn his back on bad influences.
معنی(example):
او به مشکل پشت کرد به جای اینکه با آن روبرو شود.
مثال:
She turned her back on the problem instead of facing it.
معنی فارسی کلمه turn one's back on
:کنار گذاشتن یا بیاعتنا شدن به چیزی یا کسی.