معنی فارسی twatting
B1صرف وقت در کارهایی بی‌معنی و بی‌فایده.
Engaging in meaningless or trivial activities, often associated with using a mobile device.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To hit, slap.
adjective
معنی(adjective):
Damned; blasted; contemptible
مثال:
When are they going to fix that twatting coffee machine?
example
معنی(example):
او به جای توجه کردن، مشغول کارهای بی‌فایده‌ای با تلفن خود بود.
مثال:
He was twatting about on his phone instead of paying attention.
معنی(example):
او او را در حال مشغول بودن به کارهای بی‌معنی در حالی که سعی می‌کرد با او گفتگوی جدی داشته باشد، دید.
مثال:
She caught him twatting while she was trying to have a serious conversation.
معنی فارسی کلمه twatting
:
صرف وقت در کارهایی بی‌معنی و بی‌فایده.
