معنی فارسی ubiquitarian

Ubiquitarian به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک چیز یا مفهوم در همه جا موجود است.

Relating to being present everywhere at the same time; characterized by universality.

noun

معنی(noun):

Any of a group of Lutherans who held that the body of Christ was present everywhere at all times.

example

معنی(example):

مفهوم وجود ubiquitarian به این معناست که در یک زمان در همه جا حضور دارد.

مثال:

The concept of a ubiquitarian existence implies being everywhere at once.

معنی(example):

برخی از فلسفه‌ها دیدگاه ubiquitarian از آگاهی را پیشنهاد می‌کنند.

مثال:

Some philosophies suggest a ubiquitarian view of consciousness.

معنی فارسی کلمه ubiquitarian

Ubiquitarian به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک چیز یا مفهوم در همه جا موجود است.