معنی فارسی umbras
B2سایه کامل ناشی از انسداد نور، به ویژه در مواقعی که یک جسم به طور کامل، جسم دیگر را می‌پوشاند.
The fully shaded inner region of a shadow cast by an opaque object.
- noun
noun
معنی(noun):
The fully shaded inner region of a shadow cast by an opaque object.
معنی(noun):
The central region of a sunspot.
معنی(noun):
A shadow.
معنی(noun):
An uninvited guest brought along by one who was invited.
معنی(noun):
One of the family Umbridae of mudminnows.
معنی(noun):
A sciaenoid fish, the umbrine.
example
معنی(example):
سایه‌های کامل سیارات گاهی می‌توانند نور خورشید را مسدود کنند.
مثال:
The umbras of the planets can sometimes block sunlight.
معنی(example):
در خورشیدگرفتگی، ماه سایه‌ای کامل بر زمین می‌اندازد.
مثال:
In a solar eclipse, the moon casts an umbra on the Earth.
معنی فارسی کلمه umbras
:
سایه کامل ناشی از انسداد نور، به ویژه در مواقعی که یک جسم به طور کامل، جسم دیگر را می‌پوشاند.
