معنی فارسی un-fixable

B2

به معنای آنکه نمی‌توان چیزی را تعمیر یا درست کرد.

Describing something that cannot be repaired or fixed.

example
معنی(example):

ماشین به قدری آسیب دیده بود که غیر قابل تعمیر قلمداد شد.

مثال:

The car was so damaged that it was deemed un-fixable.

معنی(example):

برخی از روابط بدون ارتباط باز می‌توانند غیر قابل تعمیر به نظر برسند.

مثال:

Some relationships can feel un-fixable without open communication.

معنی فارسی کلمه un-fixable

: معنی un-fixable به فارسی

به معنای آنکه نمی‌توان چیزی را تعمیر یا درست کرد.