معنی فارسی unbonnet
B1برداشتن یا کنار گذاشتن روسری یا کلاه بهمنظور نشان دادن موها.
To remove a bonnet or head covering.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove a bonnet from.
معنی(verb):
To take off one's bonnet.
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت در روز گرم موهایش را بدون روسری کند.
مثال:
She decided to unbonnet her hair during the warm day.
معنی(example):
او به تماشا نشست که او روسریاش را برداشته و اجازه میدهد موهایش بهطور آزاد بریزد.
مثال:
He watched her unbonnet and let her hair flow freely.
معنی فارسی کلمه unbonnet
:
برداشتن یا کنار گذاشتن روسری یا کلاه بهمنظور نشان دادن موها.