معنی فارسی unbosomed
C1به اشتراک گذاشتن یا بیان افکار و احساسات پنهان و اعتراف کردن به آن‌ها.
To reveal private thoughts or feelings.
- verb
verb
معنی(verb):
To tell someone about (one's troubles), and thus obtain relief.
معنی(verb):
To free (oneself) of the burden of one's troubles by telling of them.
معنی(verb):
To confess a misdeed.
example
معنی(example):
او اسرارش را به نزدیک‌ترین دوستش در میان گذاشت.
مثال:
She unbosomed her secrets to her closest friend.
معنی(example):
پس از سال‌ها سکوت، او سرانجام احساسات واقعی‌اش را در میان گذاشت.
مثال:
After years of silence, he finally unbosomed his true feelings.
معنی فارسی کلمه unbosomed
:
به اشتراک گذاشتن یا بیان افکار و احساسات پنهان و اعتراف کردن به آن‌ها.
