معنی فارسی unchurching
B1عملاتی که در آن فرد از نهادهای دینی رسمی جدا می شود و به جستجوی معنویت می پردازد.
The act of withdrawing from organized religious practices to seek alternative spiritual experiences.
- verb
verb
معنی(verb):
To expel from membership of a congregation or church; to excommunicate.
example
معنی(example):
خارج از صومعه می تواند فرایندی باشد برای جستجوی معنویت بدون دین رسمی.
مثال:
Unchurching can be a process of seeking spirituality without formal religion.
معنی(example):
او در حال خارج شدن از صومعه است زیرا مسیرهای معنوی مختلفی را بررسی می کند.
مثال:
She is unchurching herself as she explores various spiritual paths.
معنی فارسی کلمه unchurching
:
عملاتی که در آن فرد از نهادهای دینی رسمی جدا می شود و به جستجوی معنویت می پردازد.