معنی فارسی unclamped

B1

به معنای آزاد شده از قید یا گیره، معمولاً برای اشیاءی که تحت فشار نگه‌داری می‌شوند.

Released from a clamp; no longer held in place.

adjective
معنی(adjective):

Not clamped.

example
معنی(example):

شیء از قید آزاد شده بود و اجازه داشت آزادانه حرکت کند.

مثال:

The object was unclamped, allowing it to move freely.

معنی(example):

پس از اینکه از قید آزاد شد، پنل به جای خود افتاد.

مثال:

After being unclamped, the panel fell into place.

معنی فارسی کلمه unclamped

: معنی unclamped به فارسی

به معنای آزاد شده از قید یا گیره، معمولاً برای اشیاءی که تحت فشار نگه‌داری می‌شوند.