معنی فارسی unclasped
B1به معنای باز شدن از دل گیره یا قفل، معمولاً در مورد زیورآلات یا اشیاء مشابه.
No longer secured with a clasp; released from attachment.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not clasped
example
معنی(example):
گردنبند باز شده و روی میز قرار گرفت.
مثال:
The bracelet was unclasped and laid on the table.
معنی(example):
پس از اینکه او آن را باز کرد، گردنبند از مچش افتاد.
مثال:
After she unclasped it, the bracelet fell from her wrist.
معنی فارسی کلمه unclasped
:
به معنای باز شدن از دل گیره یا قفل، معمولاً در مورد زیورآلات یا اشیاء مشابه.