معنی فارسی uncompanionable
B1غیر هم‌نشین، به معنای عدم تمایل به معاشرت یا همراهی با دیگران.
Not suitable for companionship; unfriendly or aloof.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Aloof and standoffish
معنی(adjective):
Disagreeable or boorish
example
معنی(example):
عدم دوستی او را غیر هم‌نشین به نظر می‌رساند.
مثال:
Her unfriendliness made her seem uncompanionable.
معنی(example):
سگ غیر دوستانه بود و به شدت غیر هم‌نشین به نظر می‌رسید.
مثال:
The dog was unfriendly and appeared quite uncompanionable.
معنی فارسی کلمه uncompanionable
:
غیر هم‌نشین، به معنای عدم تمایل به معاشرت یا همراهی با دیگران.
