معنی فارسی uncrosses

B1

عملی برای آزاد کردن یا برگرداندن یک وضعیت خاص، مانند پاهای متقاطع.

To separate or open something that has been crossed over, typically limbs.

verb
معنی(verb):

To move something, especially one's arms or legs, from a crossed position.

معنی(verb):

To undo the crossing or traversal of.

example
معنی(example):

او پاهایش را باز می‌کند تا راحت‌تر بنشیند.

مثال:

He uncrosses his legs to sit more comfortably.

معنی(example):

بعد از یک روز طولانی، او دستانش را ازهم باز می‌کند و آرام می‌شود.

مثال:

After a long day, she uncrosses her arms and relaxes.

معنی فارسی کلمه uncrosses

: معنی uncrosses به فارسی

عملی برای آزاد کردن یا برگرداندن یک وضعیت خاص، مانند پاهای متقاطع.