معنی فارسی underpopulated
B1کم‌جمعیت، به وضعیتی اطلاق می‌شود که تعداد ساکنان یک منطقه نسبت به ظرفیت آن پایین‌تر باشد.
Having a population that is smaller than the available resources or land can support.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having an insufficient population for economic viability
example
معنی(example):
این منطقه کم‌جمعیت است و برای دوستداران طبیعت مناسب است.
مثال:
The region is underpopulated, making it perfect for nature enthusiasts.
معنی(example):
برخی مناطق کشور به دلیل مهاجرت کم‌جمعیت شده‌اند.
مثال:
Some areas in the country are underpopulated due to migration.
معنی فارسی کلمه underpopulated
:
کم‌جمعیت، به وضعیتی اطلاق می‌شود که تعداد ساکنان یک منطقه نسبت به ظرفیت آن پایین‌تر باشد.
