معنی فارسی underwhelm

B1

محروم کردن از هیجان یا شگفتی، به این معناست که چیزی کمتر از آنچه که انتظار می‌رفت، ارائه شود.

To fail to make a positive impression; to disappoint.

verb
معنی(verb):

To fail to impress; to perform disappointingly.

example
معنی(example):

فیلم من را تحت تأثیر قرار نداد؛ واقعاً انتظاراتم را کم‌رنگ کرد.

مثال:

The movie did not impress me; it really underwhelmed my expectations.

معنی(example):

ارائه چندان جذاب نبود و از هیجان خالی بود.

مثال:

The presentation was underwhelming, lacking excitement.

معنی فارسی کلمه underwhelm

: معنی underwhelm به فارسی

محروم کردن از هیجان یا شگفتی، به این معناست که چیزی کمتر از آنچه که انتظار می‌رفت، ارائه شود.