معنی فارسی underworked
B1به وضعیتی اشاره دارد که فرد به اندازه کافی کار ندارد و به طور کامل مشغول نیست.
Indicating that someone is not fully engaged or utilized in their work.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Ineffectively or inadequately utilized.
مثال:
The malicious boss thought that all of his employees were underworked.
example
معنی(example):
برخی از کارکنان احساس میکنند که کمکار هستند و قدردانی نمیشوند.
مثال:
Some employees feel underworked and unappreciated.
معنی(example):
او کمکار بود و تنها چند وظیفه برای تکمیل در هر هفته داشت.
مثال:
He was underworked, having only a few tasks to complete each week.
معنی فارسی کلمه underworked
:
به وضعیتی اشاره دارد که فرد به اندازه کافی کار ندارد و به طور کامل مشغول نیست.