معنی فارسی unfeasible

B1

غیر عملی؛ چیزی که به دلیل شرایط موجود نمی‌توان آن را اجرا کرد.

Not capable of being done or carried out; impractical.

adjective
معنی(adjective):

Infeasible: not feasible.

example
معنی(example):

این پروژه به دلیل هزینه‌های بالا غیرممکن اعلام شد.

مثال:

The project was deemed unfeasible due to high costs.

معنی(example):

برنامه آنها برای سفر به دور دنیا در یک هفته غیرممکن بود.

مثال:

Their plan to travel the world in a week was unfeasible.

معنی فارسی کلمه unfeasible

: معنی unfeasible به فارسی

غیر عملی؛ چیزی که به دلیل شرایط موجود نمی‌توان آن را اجرا کرد.