معنی فارسی ungovernable
B2غیرقابل اداره، به وضعیتی اطلاق میشود که امکان کنترل و مدیریت آن وجود ندارد.
Not able to be governed or controlled.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not governable
example
معنی(example):
مردم شورشی این منطقه را غیرقابل اداره یافتند.
مثال:
The rebels found the region ungovernable.
معنی(example):
وضعیت آشفته شهر را غیرقابل اداره به نظر میرسید.
مثال:
The chaotic situation made the city seem ungovernable.
معنی فارسی کلمه ungovernable
:
غیرقابل اداره، به وضعیتی اطلاق میشود که امکان کنترل و مدیریت آن وجود ندارد.