معنی فارسی uniforming

B1

یکسان‌سازی به عنوان فرآیند انجام کار به صورتی است که همه چیز مشابه باشد.

The act of making things uniform or standardized.

verb
معنی(verb):

To clothe in a uniform.

example
معنی(example):

یکسان‌سازی تیم به بهبود کار گروهی کمک کرد.

مثال:

Uniforming the squad helped improve teamwork.

معنی(example):

یکسان‌سازی تمام کارکنان حس belonging را ایجاد می‌کند.

مثال:

The uniforming of all employees creates a sense of belonging.

معنی فارسی کلمه uniforming

: معنی uniforming به فارسی

یکسان‌سازی به عنوان فرآیند انجام کار به صورتی است که همه چیز مشابه باشد.