معنی فارسی unkink
B1صاف کردن، به معنای از بین بردن پیچ و تاب یا گره.
To remove kinks or twists from something.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove the kinks from.
example
معنی(example):
او میداند چگونه شلنگ باغ را صاف کند.
مثال:
She knows how to unkink the garden hose.
معنی(example):
او به صاف کردن کابلهای تابخورده کمک کرد.
مثال:
He helped to unkink the twisted cables.
معنی فارسی کلمه unkink
:
صاف کردن، به معنای از بین بردن پیچ و تاب یا گره.