معنی فارسی unluckiest
B2بدون شانس یا بدشانس، فردی که در موقعیت‌های مختلف با حوادث ناخوشایند روبرو می‌شود.
Having or marked by misfortune or unlucky events.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unfortunate, marked by misfortune.
معنی(adjective):
Inauspicious.
معنی(adjective):
Having ill luck.
معنی(adjective):
Bringing ill luck.
example
معنی(example):
او بدشانس‌ترین فردی است که می‌شناسم؛ هیچ چیز هیچ وقت برای او درست پیش نمی‌رود.
مثال:
He is the unluckiest person I know; nothing ever goes right for him.
معنی(example):
او این سال را بدشانس‌ترین سال زندگی‌اش می‌دانست به خاطر مشکلات متعدد.
مثال:
She considered this year the unluckiest of her life due to multiple setbacks.
معنی فارسی کلمه unluckiest
:
بدون شانس یا بدشانس، فردی که در موقعیت‌های مختلف با حوادث ناخوشایند روبرو می‌شود.
